به وبلاگ رسمی یکتا نویسنده و ترانه سرا خوش آمدید
باسلام به همه عزیزان وبازدیدکننده های این وبلاگ هر گونه برداشت بدون اجازه کتبی از صاحب اثر ممنوع می باشد و پیگرد قانونی دارد این مجموعه ترانه دارای مجوز از فرهنگ ارشاد می باشد ودر کتابخانه ملی باشماره 85876ح به ثبت رسیده شده دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من همون گهواره ای که خاطرم نیست همون امنیت حقیقی و راست همون جایی که شاهزاده ی قصه همیشه دختر فقیرو می خواست همون شهری که قد خودمن بود ازاین دنیا ولی خیلی بزرگتر نه ترس سایه بود نه وحشت باد نه من گم می شدم نه یه کبوتر دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من نگو بزرگ شدم نگو که تلخه نگو گریه دیگه به من نمیاد بیا منو ببر نوازشم کن دلم آغوش بی دغدغه می خواد تو این بستر پاییزی مدفون که هرچی نفسه سبزه بریده نمی دونه کسی که سخته موندن مث برگ روی شاخه ی تکیده دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من ببین شکوفه ی دلبستگی هام چقدآسون تو ذهن باد می میره کجاست اون دست نورانی ومعجز بگو بیاد ودستمو بگیره کجاست مریم ناجی مریم پاک چرا به یاد این شکسته تن نیست تو پروبال هراس و بی پناهی چرا دامن سبزش چتر من نیست دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر کجاست گهواره ی من دوستای خوبم دو ترانه ی اول از کتاب اولمه به اسم (رنگین کمون شب )که تقدیمتون می کنم و منتظره نظراتتون هستم اگه وبلاگ دارید آدرسشو بنویسید حتما بهتون سر می زنم
مسافر آسمونی کبوتر تنها گذاشت چشمام و رفت جاگذاشت غروبً تو دنیام و رفت کبوتر مسافره جاده ی خاکی نشده نمی دونم چرا دید تنهام و رفت
می خوام چند خطی رو از یه مسافر بگم از یکی که منو به غم ها سپرد از یکی که شوق همسفر شدن رو توی چشمای من ندید اونی که کنار من بود توی خوابه توی رویاس بعضی شبها می شه غایب اما بعضی شبا پیداس اونی که پناه من بود سنگر این تن خسته م موج دریای نگاهش مرحم قلب شکسته م توی خوابه تو سرابه اون دیگه توی خیاله می گن اون برنمی گرده دیدنش دیگه محاله اونی که پیدا می شد راه تو صدای مهربونش منو گم کرده تو تقدیر ندارم ردونشونش یه روزی جدا شد از من قصه از سفر شروع شد سفری که گفت یه روزه اما دنیا زیرو رو شد پاشو به جاده گذاشت و تا ابد شدش مسافر رفت و با رفتنش این دل توی غم ها شده عابر تو سرابه توی خوابه اون دیگه توی خیاله می گن اون بر نمی گرده دیدنش دیگه محاله آسمونی ،حالا می خوام بدونی بعد تو کی ام ... بعد تو یاری ندارم توی این دور و زمونه واسه کفترای قلبم ناز چشمات آب ودونه بعد تو کوهی از آهن جلوی نیگام می سازم تا یه موقع بی نگاهت سمت خوشبختی نتازم توی یه چهاردیواری می کنم من دلو زندون بعد تو راه نمی دم من توی دل حتی یه مهمون دیگه مطلق می کنم من شبُ توی قاب چشمام بعد تو خاموشه قلبم روز و روشنی نمی خوام عروس تنهایی می شه بعد تو این تن خسته م می شکنه تاج غرورو می شینه تو حجله ی غم بعد تو مث یه سایه همیشه اسیر راهم هر چی ماه بهم بتابه بازم مث شب سیاهم بعد تو تو خاطر من یه غروب سرخ وسرده واسه یاد چشمای تو دلمو دیوونه کرده می دونی بعد تو دیگه رو مزار دل می شینم میون آینه ی اشکام لحظه ی مرگو می بینم درد دلامو گوش بده ،میدونم صدای بارون واسه توام دل انگیزه اما این صدا خیلی آشناس آره همونه که با من هم نفسه پره بارون پره دریا پره هم نفس سراپا پره خاطره شکستن عهدو با فاصله بستن پرم از شب و غم و درد کی تو رو ازم جدا کرد آسمونی می دونم که خیلی وقته رفتی اما به خدا قسم باور قصه واسه من خیلی سخته می دونم که می بینی وقتی بارون دوست داشتنی می شه وقتی لحظه هام پر می شه از بغض پنجره منم حاضرم منم حاضرم.... اشک من همدرد و مرحم دوباره محتاجته دل بیا دریا رو به پا کن دوباره میون ساحل بزن این موج وبزن موج تا خدا دلش بسوزه بدونه واسم مسافر گم شده س هنوز هنوزه بزار تا دلش بسوزه که چرا منو فنا کرد یه شبه هستی من رو با سفر ازم جدا کرد حالا من موندم و قلبی که فقط تو خوابه زنده س توی شاد ترین ترانه توی حسرت یه خنده س به خدا ترانه هامو با غم دل می نویسم بی تو شبگرد یه درده چشم بارونی وخیسم می دونم یه ساله رفتی اما نه نه نمی تونم دو تا دست مهربونو از خودم جدا بدونم به خدا باور قصه واسه من سخته مسافر می بینی مث غروبم واسه شب شدن یه حاضر
دوستای خوبم امروز از یه وبلاگی بازدید کردم در مورد بیماری ایدز نوشته بود مطالبش نظر منو جلب کرد اونجا نوشته بود که مردم همه ی کسانی رو که مبتلا به بیماری ایدزندرو به یه چشم نگاه می کنن در صورتی که ایدز از راههای گوناگونی انتقال پیدا میکنه منم سعی کردم یه ترانه در همین زمینه بنویسم تا با این ترانه به مردمی که به همه ی بیمارامون به یه چشم نگاه می کنن بفهمونم که این بیماری قربانی های بی گناه زیادی رو هم گرفته از جمله اون عزیزایی که از طریق خون آلوده مبتلا شدن ... بی گناه بعضیارنگین کمونن تو دلای این واونن اما بعضی بی گناه و توی دنیا بی نشونن اونا زخمی زمونه بی گناهه بی گناهن کاش می شد همه بدونن قربونیِِِِ ی اشتباهن یه خطا از دوتا دستِ سنگیِ،بی عشق ،جلاد که گرفته زندگی رو از اونا بی قیل وبی داد باید چشمه ی نگامون به اونا زلال بمونه نباید بزاریم این غم تو دلاشون هی بخونه دوس دارم هر بار که آپ می کنم یکی از شعرای استاد عزیزم آقای شهیار قنبری رو در کنار کارام بنویسم رحم کن ای تو هم بغض هنوز از منو ما عاشق تر ای تو از خاصیت عاطفه پیغام آور همدم دور به من مثل تن من نزدیک صاحب قصه ی میلاد و هنوزو آخر رحم کن دست تو پرپر شدنو می فهمه رحم کن چشم تو ایثار منو می فهمه باچه ترسی بی تو دور از چشم تو می زیستم من حریف جذبه ی تو هرگز نیستم رحم کن تا شب بی جنبش بی حوصلگی پشت این پنجره ی خالی قابم نکنه دارم از فکر رسیدن به تو آباد می شم تو بیا که باد ولگرد خرابم نکنه رحم کن دست تو پرپر شدنو می فهمه رحم کن دست تو ایثار منو می فهمه ای مراقب نفس من در باد نفست به شعر من جرات عریانی داد بال پرواز من دربه در عاشق باش چون که در من کسی از اوج پرواز پریدن افتاد رحم کن دست تو پرپر شدنو می فهمه رحم کن دست تو ایثار منو می فهمه R LEGS MUST BE REALLY TIRED COZ UHAVE BEEN RUNNIG THROUGH MY MIND ALL DAY پاهات باید خیلی خسته باشند چون تو تمام روز را در ذهن من دویدی
باسلام به همه عزیزان وبازدیدکننده های این وبلاگ هر گونه برداشت بدون اجازه کتبی از صاحب اثر ممنوع می باشد و پیگرد قانونی دارد این مجموعه ترانه دارای مجوز از فرهنگ ارشاد می باشد ودر کتابخانه ملی باشماره 85876ح به ثبت رسیده شده دوستای خوبم ترانه ی اول از کتاب اولمه به اسم (رنگین کمون شب )که تقدیمتون می کنم و منتظره نظراتتون هستم اگه وبلاگ دارید آدرسشو بنویسید حتما بهتون سر می زنم بوی تنهایی یه نگاه خیره خیره پیشکشت به من عذابه توی چشمای تو قصرم دیگه داغونه ،خرابه مث اون روزانگاهات لذت دیدن نداره می دونی یه گل پرپردیگه بوییدن نداره دیگه حرف خواستن تو واسه من یه حرف ساده س قهر دستامو ببین که پیشکشم به تو یه جاده س دیگه اون روزاگذشته تو دلم هیچ خبری نیست این رو هم به تو بگم که تو نگام رهگذری نیست بوی تنهاییِِ حرفام دیگه بی رنگه نگاهام دوس دارم فقط بری تو،بدون پوچ شده پناهام شده قلبم خالی از تو،دیگه همرنگ غروبم می کشم یاد نگاتو ،جلاد روزای خوبم
موبایلتو جواب بده می خوام بگم دوست دارم می خوام بگم پریشونم ،طاقت دوری ندارم جواب بده ،می خوام بگم دلم هواتو کم داره دستای مهربونتو ،رنگ نگاتو کم داره یادت میاد روزایی که هرکی بهت مسج می داد خیال می کردی که منم خیال می کردی که منم هزار دفعه زنگ می زدی می گفتی که یک ثانیه می خوام صداتو بشنوم چی شد که دل کندی ازم ،منو سپردی دست باد اما بدون دلم هنوز خاطرتو خیلی می خواد حتی اگه جواب ندی،من این سکوتو می شکنم اون ورخط انتظار با عکس تو حرف می زنم این ترانه از دوست خوبمون فلورا بود
YOU CAN CLOSE YOUR EYES TO THINGS YOU DONT WANT TO SEE.BUT YOU CANT CLOSE YOUR .HEART TO THINGS YOU DONT WANT TO FEEL تو می توانی چشمانت را به روی چیز هایی که نمی خواهی ببینی ببندی ...اما نمی توانی قلبت را به روی چیز هایی که نمی خواهی احساس کنی ببندی دوستای خوبم هر جایی که هستید برای تهیه ی کتابا با مرکز پخش تماس بگیرید تا فروشگاه های سراسر استان رو معرفی کنه دوستانی هم که خارج از استانن باز بامرکز پخش تماس بگیرن تا از طریق پست پیشتاز به دستشون برسه آدرس تهران، شهریار ،پایانه قائم،پخش کتاب گنجینه روان 09124404951 قابل توجه مولفین ومترجمین محترم ... جاداره اینجا ازآقای رمضانی سر دبیر ادبی مجله ی صبح زندگی وناشر خوبم تشکر کنم هر کدوم از شما دوستای عزیز که اهل شعرو ادب هستیدمی تونیدواسه چاپ آثارتون با بهترین کیفیت وکمترین هزینه ومدت زمان نشر باآقای رمضانی تماس بگیرید که آثارتون رو ،هم با مرکز پخششون که قوی هستند پخش میکنه هم اینکه از همه مهمترمی تونیدهمیشه بالای سر کارتون باشید خلاصه دوستای خوبم اگه اثری واسه چاپ دارین با آقای رمضانی مشورت کنین حسنش اینه که اولا از اون ناشرای زیرزمینی نیست که همون بار اول گند میزنن ثانیا شخصیتی سرشناسه و آثارشون پشت سرهم داره بیرون میاد اونم با چاپهای مجددو زیبا تنها مقصود آقای رمضانی چاپ آثار جووناومطرح کردن اوناس خوبه که ناشرای دیگه هم آقای رمضانی رو سر لوحه ی کار خودشون قراربدن تا که همه ی مولف هااز ناشراشون راضی باشنو دعای خیرشونو بدرقه ی راهشون کنن و اینجوری نباشه که منجربه شکایت و آبرو ریزی ناشر بشه به امید اون روز شماره تماس آقای رمضانی(دفتر مجله صبح زندگی):66902851/66902491 021 از صبح تا ساعت دو بعداز ظهر می تونید تماس بگیرید اگه در حال حاضر هم اثری دارین واسه معرفی ،اونو به این صندوق پستی بفرستین تهران ،صندوق پستی 7776ـــ14155 که با تیراز دویست هزار در سراسر کشور و حتی بعضی از کشورهای خارجه پخش می شه
باسلام به همه عزیزان وبازدیدکننده های این وبلاگ هر گونه برداشت بدون اجازه کتبی از صاحب اثر ممنوع می باشد و پیگرد قانونی دارد این مجموعه ترانه دارای مجوز از فرهنگ ارشاد می باشد ودر کتابخانه ملی باشماره 85876ح به ثبت رسیده شده دوستای خوبم چندترانه ی اول از کتاب اولمه به اسم (رنگین کمون شب )که تقدیمتون می کنم و منتظره نظراتتون هستم اگه وبلاگ دارید آدرسشو بنویسید حتما بهتون سر می زنم رنگین کمون شب وقتی می شد جغد سکوت واسم ترانه خون شب وقتی غروب بی رمق می شد رگای خون شب وقتی که دور می شد صدات با اون نوای تیک وتاک لحظه ی انتظار من نبضای بی زبون شب وقتی دیگه فایده نداشت خیره به در شدن برات دیگه یه دیوونه شدم رفیق وهمزبون شب وقتی تو رو می دیدمت با عشق پوچ بی دوام توی تنم رخنه می کرد ریشه های جنون شب وقتی دیدم دوس نداری منو تو ما یکی بشیم عشقو سپردم به دل سنگ ونا مهربون شب وقتی که فهمیدم برات دلدادگی معنا نداشت خواستم دیگه نباشم و مردم تو آسمون شب می دونی تو در اومدی میون هر قلب به یه رنگ آره بدون فقط توایی تنها رنگین کمون شب
یه ترانه ی زیبا می خوام تقدیمتون کنم که متاسفانه نمی دونم از کیه دوستان عزیز یکی از دوستام تو دانشگاه بهم نشون داد بارون روزی که به هم رسیدیم گفتی بارون خبرم کرد گفتی که قاصدک عشق با غزل همسفرم کرد روزی که پیش تو موندم همه عشقت مال من بود پشت یه پنجره ی باز یه غریبه قدغن بود فکر می کردم که نمی شه بهارو فروخت به پاییز نه نمی شد که نگاهت بشه از کینه ها لبریز اما تو رفتی بهارو تو چشام خزونی کردی ابر بی صدای قلبو تو بودی بارونی کردی تو دیگه نگاه قلبت خیره به یه جای دیگه س آره اون پنجره ی باز روبروی باغ دیگه س اما تو بدون که بارون یه روزم روی یه شیشه می نویسه رفتنم رو مث شبنم تا همیشه دوستای خوبم هر جایی که هستید برای تهیه ی کتابا با مرکز پخش تماس بگیرید تا فروشگاه های سراسر استان رو معرفی کنه دوستانی هم که خارج از استانن باز بامرکز پخش تماس بگیرن تا از طریق پست پیشتاز به دستشون برسه آدرس شهریار ،پایانه قائم،پخش کتاب گنجینه روان 09124404951 مجموعه ترانه ی دومم به اسم (نمی شم دلگیره تقدیر)که باشماره ی 85987ح در کتابخانه ملی ثبت شده و در فرهنگ ارشاد دارای مجوزه ... چند ترانه شو تقدیمتون می کنم
دیگه تموم شدی برام عکستو بر میگردونم فکر کن بی تو ستاره نیست اسیر طاق زندونم ابن ترانه رو باب شما پسرایی می نویسم که وقتی نو میاد به بازار ... بقیشو نمی گم بقیه شو خودتون تو شعرم بخونید شنیدم شاهه پریون دلتو تنها گذاشته واسه برگشتن قلبت کوره راهی ام نزاشته می بینم که مشق چشمات دمه از یه التماسه سکوتت ،سرخیِ گونت .... باشه میگذریم ،خلاصه خلاصه این همه سایه واسه این واون شدی تو واسه قلب بی گناهم یه بلای جون شدی تو رفتی ودنیارو گشتی ،اما باز پیدا نکردی مث من عاشقو صادق ،واسه تو که دوره گردی تو سکوت دو تاچشمت پره از حرف ندامت کوهی ازغم تو نگاهت ،می بینم که بسته قامت میدونم تو انتظاری که یه چیزی بگه لبهام بگه برگرد تو دوباره که منم مث تو تنهام باشه اما بدون اینو ،نه دلم رامه نه دلسوز فقط این کافیه که تو ،به خودت اومدی امروز شوخی کردم حالا اگه دوس دارین یکی ام واسه دخترا میگم ،چه اشکالی داره آره چرا که نه...من بی طرفم ،باور کنید خوب مگه چی میشه یه شعرم واسه شماها میگم،باشه گله کنین... عاشق دریا میدونم عاشق دریای نگامی میدونم میدونم تو انتظار یه کلامی میدونم میدونم پشت نگاهت ماهیا تشنه می شینن مث تو که تشنه ی جرعه سلامی میدونم می بینم دوس داری غرق شی تو نگاهم بشم اون موج وتو اون صخره شی که میشه پناهم هردومون دریایی شیم وهمیشه تنها بمونه شبی که توی کمینه میگه من بی تو تباهم حتی اینم میدونم کشته ی رنگ آسمونی همیشه تو رویای دریایی با من نمی مونی می خوای آبی همیشه توی نگاهت بدرخشه عاشق حرف غروب شی و بادو دریا بخونی امامن عاشق دریامو اینا دریا نمیشه واسه تو لنزای آبی نازنین رویا نمی شه پشت این لنزای آبی ستاره برقی نداره حالابا تو گفته باشم... نگی که رسوا نمیشه نه دیگه قرارنشد طرف دختراروبه شما بدم خلاصه ببخشیدا،آخه نمی شه....
می تونم می تونم با یه اشاره شعر چشماتو بخونم می تونم توی نگاهت تا ابد اسیر بمونم می تونم اگه تو خواستی واسه شب ستاره باشم واسه تشنه ی صداقت یه ابر بهاره باشم می تونم اشکای شادی ،واسه تو دریا بسازم توی چشمات به نگاهت می تونم که دل ببازم می شه تا اون ور دنیا اسمتو داد بزنم من بگم با صدای قلبت میزنه نبضای این تن بگم جز پناه چشمات دیگه من جایی ندارم می میرم روزی نباشی ،رو مزار دل می بارم می تونم تابه قیامت پای خواستنت بشینم یا اگه حادثه ای شد تونگاه تو ببینم می تونم زمزمه باشم روی اون شراب لبهات تا بدونی که دل من باتوء حتی تو شبهات می تونم تو چشمای تو یه ترانه ساز بمونم واسه اون ناز نگاهت تا ابد غزل بخونم می تونم واسه همیشه دست تقدیرو ببندم تا نگی زمونه خواست که ،تو رها شی صید بندم منو تو لیلی و مجنون زخمی از تیر زمونه توی خواب همیشه قلبم می گرفت ازت نشونه تا که اومدی نگاهم شب تنهاییُ پس داد به غم غروب غربت با تو شد همشونه ی باد با تو از همه گذشتم شدم همسفر به راهت ساختم اون خونه ی عشقُ تو دو تا چشم سیاهت فاصله پاشُ کشید و داشتیم مقصدُمی دیدیم بی خبر زِقصد صیاد رو به دام اون دویدیم من شدم زخمی دامش اما تو زخمی تراز من می بینم تو موج چشمات غمایی که تو نگاتن لحظه های ِواپسینه شاید این تقدیرِ ما بود تویِ قصه ها بریم وبگن اون لیلی وفا بود
#قصه ی من # مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد رگ وریشه هام سیاه شد ،تو تنم جونه خشکید اما این دل صبورم به غم زمونه خندید آسمون مست جنونی آسمون تشنه ی خونی آسمون مست گناهی آسمون که چه سیاهی اگه زندگی عذابه ،یه حبابه روی آبه من به گریه هام می خندم میگم این همش یه خوابه آسمون تو مرگ عشقو توی یاخته هام نوشتی که تو سر تا پام نوشتی من به لحظه ی شکستن اگه نزدیک اگه دورم از ترحم تو بیزار تو خودم سنگ صبورم آسمون تیشه ات شکسته من دیگه رو پام می مونم منو از تنم بگیری تو ترانه هام می مونم ترانه سرا :هدیه
قابل توجه مولفین ومترجمین محترم ... جاداره اینجا ازآقای رمضانی سر دبیر ادبی مجله ی صبح زندگی وناشر خوبم تشکر کنم ان شاءالله کتاب سومم که اسمشو فعلا بهتون نمی گم چند وقت دیگه تو بازارپخش میشه و خبرتون میکنم با سپاس و تشکر فراوان از آقای رمضانی هر کدوم از شما دوستای عزیز که اهل شعرو ادب هستیدمی تونیدواسه چاپ آثارتون با بهترین کیفیت وکمترین هزینه ومدت زمان نشر باآقای رمضانی تماس بگیرید که آثارتون رو ،هم با مرکز پخششون که قوی هستند پخش میکنه هم اینکه از همه مهمترمی تونیدهمیشه بالای سر کارتون باشید خلاصه دوستای خوبم اگه اثری واسه چاپ دارین با آقای رمضانی مشورت کنین حسنش اینه که اولا از اون ناشرای زیرزمینی نیست که همون بار اول گند میزنن ثانیا شخصیتی سرشناسه و آثارشون پشت سرهم داره بیرون میاد اونم با چاپهای مجددو زیبا البته کتابهای بزرگسالانه ،نه کودکانه تنها مقصود آقای رمضانی چاپ آثار جووناومطرح کردن اوناس خوبه که ناشرای دیگه هم آقای رمضانی رو سر لوحه ی کار خودشون قراربدن تا که همه ی مولف هااز ناشراشون راضی باشنو دعای خیرشونو بدرقه ی راهشون کنن و اینجوری نباشه که منجربه شکایت و آبرو ریزی ناشر بشه به امید اون روز شماره تماس آقای رمضانی(دفتر مجله صبح زندگی):66902851/66902491 021 از صبح تا ساعت دو بعداز ظهر می تونید تماس بگیرید اگه در حال حاضر هم اثری دارین واسه معرفی ،اونو به این صندوق پستی بفرستین تهران ،صندوق پستی 7776ـــ14155 که با تیراز دویست هزار در سراسر کشور و حتی بعضی از کشورهای خارجه پخش می شه دوستانی که مایلندبه طور اتوماتیک از اخبارو اپدیت ومطالب تازه نوشته شده از طریق ایمیلشون می تونند در سمت راست وبلاگ که نوشته اشتراک شما ایمیل خودشونو وارد کنن تا هر بارمن مطلبی تازه در وبلاگ می زنم از طریق ایمیلشون اتوماتیک با خبر بشن
ان شاءالله کتاب سومم که اسمشو فعلا بهتون نمی گم چند وقت دیگه تو بازارپخش میشه و خبرتون میکنم
با سپاس و تشکر فراوان از آقای رمضانی
البته کتابهای بزرگسالانه ،نه کودکانه
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |